آویسا نفس مامان

ساخت وبلاگ
سه سال و پنج ماهگی حال و هوای اویسا موقع انتخابات ریاست جمهوری : هر روز میگفت مامان بریم رای بدیم دیگه ....منم میخوام رای بدم ....خلاصه موقع رای دادن وقتی رسیدیم اویسا با تعجب داشت میگشت و بعدگفت ااا مامان پس روحانی کو ؟؟؟ تو این ماه یه ظهر جم آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : اردیبهشت, نویسنده : bavisam2 بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 16:33

سه سال و چهار ماهگی عزیز دلم عیدت مبااارک امسال عید آویسا خانم حسااابی دست و دل باز شده بود . هر مهمونی میومد خونمون میرفت براش عیدی میاورد و سر خود از یه طرف به همه مهمونا کم و زیاد عیدی  عیدی میداد و تو پذیرایی کردن هم خیلی بهم کمک میکرد آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : فروردین, نویسنده : bavisam2 بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 16:33

سه سال و نه ماهگی تو این ماه تولد مامان منصوره بود.اویسا در جشن تولد مامان منصوره: این لباس رو هم واسه دختر قشنگم دوخته بودم که شب تولدم بامامان منصورش ست باشه عزیز دلم طبق معمول دوست داشت تولد خودش باشه و شمع رو خودش فوت کنه . شب قبل تولدم هم آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bavisam2 بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 16:33

                                       یلدای سه سالگی دختر کوچولوی من ایشاله صد شب یلدا بیاد و تو پاینده باشی. مامان قووووربون اون ژستت برره. امسال خواستم شب یلدا یه کم متفاوت تر باشه .و برای گل دخترم سنجاق سر و گل سینه هندونه ای با نمد درست کردم .با یه دنیا عششششق و یه ریسه هندوونه با کمک آویسا خان آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bavisam2 بازدید : 157 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 11:56

                                       یلدای سه سالگیدختر کوچولوی من ایشاله صد شب یلدا بیاد و تو پاینده باشی.مامان قووووربون اون ژستت برره.امسال خواستم شب یلدا یه کم متفاوت تر باشه .و برای گل دخترم سنجاق سر و گل سینه هندونه ای با نمد درست کردم .با یه دنیا عششششقو یه ریسه هندوونه با کمک آویسا خانم درست کردیم و یه ساک کادو با تزیین هندوونه که توش پراز لوازم التحریر بود برای دخترم که این روزا خیلی نقاشی میکشه .امشب رفتیم خونه خانواده هامون و سعی کردیم شب خوشی داشته باشیم .عزیز دل مادر سه ساله شدنت مباااارک      هفت دیماه  بالاخره انتظار دختر کوچولوی من سراومد .تقریبا دوهفته قبل از تولدت کارای تولدت رو کم کم انجام میدادم و تو به شدت حال و هوای تولد داشتی .مامان قووووربونت بره آویسام هر روز دوست داشتی لباس عروست رو بپوشی و من برات آهنگ تولد بزارم و تو برقصی و منم برات برف شادی بزنم.وقتی برات برف شادی میزدم و تو با آهنگ دلخواهت و اون لباس عروس کوچولوت میرقصدی و یه دنیااااااااا ذوق تو چشات بود حس میکردم صاحب همه دنیام ........ تو رو داشتن خیلی زیباست برات آرزو میکنم یه روزی دختر دار بشی و این آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bavisam2 بازدید : 183 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 2:43

 دوسال و نه ماهگی اواخر دو سال و نه ماهگیت دقیقا 2 مهر آویسای من هزار روزش شد. هزار بار شکر که من هزار روزه  مادر شدم. و ماهم به افتخار هزار روزه شدنت باز هم یه جشن سه نفره بعد شام گرفتیم .البته اون روز من به شدت دلم گرفته بود و اصلاااا حال دلم خوش نبود ولی  به خاطر دخترکم و به شکرانه هزار روز مادربودنم دستمو روی زانوهام گذاشتم و هر چی غم تو دلم بود و جارو کردم و یه کیک و چند تا شمع  به افتخار دخترم اماده کردم.این کار ساده خیلی سخت بود ولی مادر بودن یعنی همین.................... اینم کادوی من و بابا کامران : و خوشحالی تو برای این خونه کوچولوت که واسه من و باباجونت یه دنیا لذت بود . [موضوع : ] آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : شهریور 95, نویسنده : bavisam2 بازدید : 35 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 1:01

دوسال و ده ماهگی تو این ماه بعد تعمیرات خونه و کلی خستگی رفتیم شمال و مثل همیشه یهوویی. تو مسیر شمال منجیل ترافیک بود و واویسا سد رو میدید و تا از منجیل خارج بشیم هی میگفت  چرا از دریا رد میشیم . من ناراحتم . من با شما قهر شدم و کلی ادا ..... آخه بهش گفته بودیم میریم دریاو فکر میکرد زدیم زیر حرفمون و منم بهش میگفتم میریم یه دریای بزرگتر. شب اول که یه کم خسته بود: و شروع شیطنت های آویس خانم صبح فردا پر از انرژی: اینم ژست دختر کوچولوم: آویسا جوونم در حال بازی کردن لب دریا: و آویسا خانم که بیخیال آب بازی نمیشد .موش کوچولوی آبکشیده من ظهر عاشورا بعد ناهار و نماز تو مسجد لنگرود: یه صبح دیگه و دختر کوچولوی من پر از انگیزه بازی: اینم ژست سفارشی گل دخترم تو مسیر برگشت: و اینم آروشا خانم دوست آویسام تو شمال .محاله جایی بریم و آویسام یه دوست پیدا نکنه . دختر کوچولوی من آخر روابط اجتماعیه عزیز دلم اینجا عروسکشم داده به آروشا خانم : [موضوع : ] آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : مهر 95,دستورالعمل پروژه مهر 95,94, نویسنده : bavisam2 بازدید : 100 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 1:01

دوسال و یازده ماهگی *دختر کوچولوی من دیگه خیلی خانم شده این ماه یادگرفته وقتی من تو خونه مشغول کاری هستم هی میاد میگه مامان جون کمک نمیخوای. *وقتی مهمون میاد خونه آویسام تو پذیرایی میخواد بهم کمک کنه و هی به مهمونام توضیح میده "من همیسه همیسه به مامانم تومت متونم" *جدیدا یاد گرفته تو خونه راه میره و هی با خودش زمزمه میکنه "مادرم مادرم تو رو دارم همیسه" و من خیره به دخترکم با لبخندی از ته دل میگم خدا کنه ........ *هر ازگاهی میاد میگه مامان جون بیا با هم کیک بپزیم و منم وقتی دخترکوچولوم چنین درخواستی میکنه هر کاری دارم زمین میزارم و با یه دنیا عشششق میرم که با هم کیک بپزیم . با دختر کوچولوم کیک پختن خیلی لذت بخشه خیلی دوست دارم وقتی بزرگ شدی خیلی زود یه کدبانوی کامل بشی و به همین خاطر خیلی وقته یه وبلاگ آشپزی هم دارم واست آماده میکنم مخصوص دخترم .شاید تو اون روزا که دستورات دستپختمو لازم داری نباشم یا نتونم .که البته امیدوارم همیشه کنارت باشم. *وقتی کاری میکنی که نباید میکردی قبل از اینکه دعوات کنم میای بغلم میکنی میگی "مامان جون دلم واست تنگ شده بود " تو خییییییلی کلکی آویسای من در نهمی آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : آبان 95, نویسنده : bavisam2 بازدید : 65 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 1:01

 2سال و 6 ماهگی عزیز دلم سی ماهه شدنت مباااارک تو این ماه دختر کوجولوی من یاد گرفته خودش لباساشو درمیاره و میره تو کشو لباساش یکی رو انتخاب میکنه و میپوشه و البته که چون تابستونه و پوشیدن و درآوردن لباساش راحتتر از لباسای فصلای دیگس چند وقتیه یاد گرفته به من میگه مامان حوسدلم یعنی مامان خوشگلم....     آویسام مامان قوربون شیرین زبونیهات برررره تو این ماه تولد مادرجون فاطمه و آقاجون بود که ماهم با کیک تولد رفتیم خونشون و آویسا هم طبق معمول شمع فوت میکرد و شعر میخوند و کلی میرقصید. دختر کوچولوی من عااااشق جشن تولده. سوالات این روزای آویسا از ما:مامان منو کی خریده .باباجونو کی خریده .توروکی خریده . عموپورنگو کی خریده ......اینو کی خریده .اونوکی خریده ........عزیز دلم این ماه فکرش همش درگیر خریده. تو این ماه یادگرفته صلوات میفرسته. تو این عکس هم مامان منصوره با یه عالمممه عششششق  جای دست و پای آویساخانم رو روی خمیر نمکی حک کرده. این کارو خیلی وقت بود میخواستم انجام بدم نشده بود و تو این عکس جای دست و پای 30 ماهگیشه.: [موضوع : ] آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : یارانه خرداد 95,تقویم خرداد 95, نویسنده : bavisam2 بازدید : 38 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 19:50

2 سال و 7 ماهگی تو این ماه تولد مادرجون پروین بود و اون شب خونه ما افطاری دعوت بودن و ماهم بعد افطاری با یه کیک تولد مادرجونو غافلگیر کردیم و مادرجون هم کلی خوشحال شد . اینم آویسا خانم در حال ناخنک زدن به کیک تولد مادرجون. و چند روز بعد خونه خاله زهرا دعوت بودیم که آویسام کلی واسه خاله زهرا قصه گفت . برای اولین بار بود که اینهمه طولانی داشت حرف میزد و من و خاله زهرا کلی لذت بردیم خیلی بامزه حرف میزدی .. و شب قدر امسال که دخترکم قران به سر گرفته ... تو این ماه رنگارو تقریبا یادگرفته روزی هزار بار میگه مامان این چه رنگیه اون چه رنگیه و هربار هم که من ازش میپرسم دخترم این چه رنگیه فقط میگه آبی یا بنبش(بنفش) بیشترین کارش تو این روزا نقاشی کشیدنه . اینم نقاشی اویسا خانم که گفته از سمت چپ بابا جونه اون یکی هم خودشه ....مامان کجاس خدامیدونه اینم آویسا خانم تکیه بر عصای حاج ننه عزززززیزم: آویسا خانم در حال تنیس بازی کردن رو میز تنیس دایی بهزاد: من قوربون این دختر حرفه ایم برررررم اینجا هم مادرجون فاطمه عید فطر واسه آویسام کادو خریده که اویسام کلی خوشحال شدو داره از طرف عروسکش دست مید آویسا نفس مامان...ادامه مطلب
ما را در سایت آویسا نفس مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bavisam2 بازدید : 62 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 19:49